معنی با عظمت
لغت نامه دهخدا
عظمت. [ع َ ظَ م َ] (ع اِمص) عظمه. بزرگی. (غیاث اللغات). بزرگی و کلانی. (فرهنگ فارسی معین). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه. (ناظم الاطباء). قدر. (غیاث اللغات). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری. (فرهنگ فارسی معین). ملک. جبروت. ملکوت. علو، تعالی. علاء. علی. اعتلاء. عز. عزت: کمال عظمت باری جل جلاله نشناسد. (کلیله و دمنه).
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.
سعدی.
|| کبر و نخوت. (فرهنگ فارسی معین).رجوع به عظمه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) بزرگ عظیم باشکوه.
فرهنگ معین
بزرگی، بزرگواری، کبر، نخوت. [خوانش: (عَ ظَ یا ظِ) [ع. عظمه] (اِمص.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت،
(متضاد) کوچکی
فرهنگ فارسی آزاد
عَظَمَت، بزرگی و کبریاء- بزرگواری- غرور- تکبّر- نخوت،
فرهنگ عمید
بزرگی،
بزرگمنشی، بزرگواری،
کبر، نخوت،
فرهنگ واژههای فارسی سره
شکوه
فارسی به ایتالیایی
maestà
معادل ابجد
1413